فكر نمي كرديم جدايي جانگداز بنمايد ،دوست داشتني ترين احساسها نيز از فراق هزارساله غمگين مي شوند.
دلمان قرص است كه مي آيي
به ظلمت آسمان نااميد نمي شويم ،طلوع و فرداها را مي شماريم و جمعه ها را . مگر چه داشت اين دل ما كه آمدنت را مي لرزاند .
چشمانمان كوچكتر از آنند كه بودنت را حس كنند اما قلبهامان سرشار از عطر انتظار توست .
اي صاحب دلها ، نوازشهايت و نگاههايت را از ما دريغ مكن .
ديگر اشكهامان تاب ايستادن ندارند گويي تو مي خواني شان . كاش دلهاي سردرگم و خسته مان را نيز مي خواندي ، كاش حس حضورت در چشمها گل مي داد و نه فقط در دلها كه گاه شرم دارم از چشمانم كه لياقت قدوم خجسته ات را ندارند
نكند عادت كنيم به دوري ات . نكند از ياد ببريم دلها را كه اشتياق گاه دردناك مي شود و شيطان قطره هاي عقل در دل مشتاق مي چكد .
گاه مي خواهم چشمانم را به روي هر چه تاريكي است ببندم و طراوت حضورت را معصومانه حس كنم
زماني كه فقط بهار است و زمستان سرد از شرم آغوش گرم تو رنگ باخته است
زماني كه اگر مرغ عشقي عاشق باشد بي اعتنا به قفس آواز مي خواند
زماني كه رنگها رنگي اند و گلاب بوي گل محمدي مي دهد
وه كه چه زيباست ،نه اشكي ،نه دردي و نه دل نگراني سراسر تازگي و شور و قرار
پس بيا و زيبايي كن ...
بيا
10832 بازدید
1 بازدید امروز
0 بازدید دیروز
31 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian